از باغ جا نمازم

آهسته پر کشیدم

رفتم به سوی باغی

یک باغ سبز و خرم

دیدم که گل در آن

روییده دسته دسته

گل نماز دیدم کنار گل ها

یک شاپرک نشسته

گل نماز آن شاپرک مرا دید

پر زد به سویم آمد

او با خودش گل آورد

گل را به چادرم زد

گفتم: به شاپرک جان

این گل چه خوب و ناز است

او شادمان شد و گفت:

این گل، گل نماز است


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اپلیکیشن حقوقی رهگشا آوای باران ابتهال Andrew سوالات استخدامی مامور تشخیص مالیات 97 محمد خورسند مقالات قالیشویی آذر کلایمر تبریز